غزال رميده

غزلستان :: شهریار :: غزلیات
مشاهده برنامه «غزلیات شهریار» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
نوشتم اين غزل نغز با سواد دو ديده
که بلکه رام غزل گردى اى غزال رميده
سياهى شب هجر و اميد صبح سعادت
سپيد کرد مرا ديده تا دميد سپيده
نديده خير جوانى غم تو کرد مرا پير
برو که پير شوى اى جوان خير نديده
به اشک شوق رساندم ترا به اين قد و اکنون
به ديگران رسدت ميوه اى نهال رسيده
ز ماه شرح ملال تو پرسم اى مه بى مهر
شبى که ماه نمايد ملول و رنگ پريده
بهار من تو هم از بلبلى حکايت من پرس
که از خزان گلشن خارها به ديده خليده
به گردباد هم از من گرفته آتش شوقى
که خاک غم به سر افشان به کوه و دشت دويده
هواى پيرهن چاک آن پرى است که ما را
کشد به حلقه ديوانگان جامه دريده
فلک به موى سپيد و تن تکيده مرا خواست
که دوک و پنبه برازد به زال پشت خميده
خبر ز داغ دل شهريار مى شوى اما
در آن زمان که ز خاکش هزار لاله دميده



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید