غزل شماره ۲۵۴

غزلستان :: سعدی شیرازی :: غزلیات
مشاهده برنامه «سعدی نامه» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
اخترانی که به شب در نظر ما آیند
پیش خورشید محالست که پیدا آیند
همچنین پیش وجودت همه خوبان عدمند
گر چه در چشم خلایق همه زیبا آیند
مردم از قاتل عمدا بگریزند به جان
پاکبازان بر شمشیر تو عمدا آیند
تا ملامت نکنی طایفه رندان را
که جمال تو ببینند و به غوغا آیند
یعلم الله که گر آیی به تماشا روزی
مردمان از در و بامت به تماشا آیند
دلق و سجاده ناموس به میخانه فرست
تا مریدان تو در رقص و تمنا آیند
از سر صوفی سالوس دوتایی برکش
کاندر این ره ادب آنست که یکتا آیند
می ندانم خطر دوزخ و سودای بهشت
هر کجا خیمه زنی اهل دل آن جا آیند
آه سعدی جگر گوشه نشینان خون کرد
خرم آن روز که از خانه به صحرا آیند

اختربهشتتماشاخورشیددلقرقصرندانسجادهسعدیسوداصحراصوفیغوغاملامتمیخانهچشم


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید