غزل شماره ۹۴

غزلستان :: سعدی شیرازی :: غزلیات
مشاهده برنامه «سعدی نامه» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
خورشید زیر سایه زلف چو شام اوست
طوبی غلام قد صنوبرخرام اوست
آن قامتست نی به حقیقت قیامتست
زیرا که رستخیز من اندر قیام اوست
بر مرگ دل خوشست در این واقعه مرا
کآب حیات در لب یاقوت فام اوست
بوی بهار می دمدم یا نسیم صبح
باد بهشت می گذرد یا پیام اوست
دل عشوه می فروخت که من مرغ زیرکم
اینک فتاده در سر زلف چو دام اوست
بیچاره مانده ام همه روزی به دام او
و اینک فتاده ام به غریبی که کام اوست
هر لحظه در برم دل از اندیشه خون شود
تا خود غلام کیست که سعدی غلام اوست

اندیشهبهاربهشتحقیقتحیاتخورشیدزلفسایهسعدیصبحصنوبرعشوهغریبنسیمپیامیاقوت


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید