غزل شماره ۳۲۰۰

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
هذا طبیبی، عند الدوآء
هذا حبیبی، عند الوء
هذا لباسی، هذا كناسی
هذا شرابی، هذا غذایی
هذا انیسی، عندالفراق
هذا خلاصی، عند البء
قالوا تسلی، حاشا و كلا
قلبی مقیم، وسط الوفء
این كان احمد، قلبی تعمد
روحی فداه، عند الفنء
ان كان شاكی، یبغی هلاكی
سمعا و طاعه ذا مشتهایی
هذا سلحدار، لایدخل الدار
الا بدینار، عند الابء
مونی حیاتی، حصدی نباتی
حبسی نجاتی، مقتی بقایی
یا من یلمنی، مالك و مالی
صبری محال فی الاتقء
روحی مصیب، قلبی مصاف
صبری مذاب، فی حرنایی
انا نسینا، ما قد لقینا
لما راینا، بدر الضیء
یا ذوفنونی، ابصر جنونی
فوق‌الظنون، خرق الحیاء
امروز دلبر یكبار دیگر
آمد كه گیرد مرغ هوایی
گر او پذیرد، ده ده بگیرد
لیكن بخیلست، در رخ نمایی
بر گرد دلبر، پانصد كبوتر
پر می‌فشانند، بهر گوایی
ای نیم مرده، پران شو اینجا
كاینجا نماند، بی‌اشتهایی
مستان كم زن، رستند از تن
دزدم گلیمی، من از كسایی

حاشاحیاتشرابصبرطبیبفراقمست


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید