ای آسمان كه بر سر ما چرخ میزنی
در عشق آفتاب تو همخرقه منی
والله كه عاشقی و بگویم نشان عشق
بیرون و اندرون همه سرسبز و روشنی
از بحر تر نگردی و ز خاك فارغی
از آتشش نسوزی و ز باد ایمنی
ای چرخ آسیا ز چه آب است گردشت
آخر یكی بگو كه چه دولاب آهنی
از گردشی كنار زمین چون ارم كنی
وز گردشی دگر چه درختان كه بركنی
شمعی است آفتاب و تو پروانهای به فعل
پروانه وار گرد چنین شمع میتنی
پوشیدهای چو حاج تو احرام نیلگون
چون حاج گرد كعبه طوافی همیكنی
حق گفت ایمن است هر آن كو به حج رسید
ای چرخ حق گزار ز آفات ایمنی
جمله بهانههاست كه عشق است هر چه هست
خانه خداست عشق و تو در خانه ساكنی
زین بیش مینگویم و امكان گفت نیست
والله چه نكتههاست در این سینه گفتنی