غزل شماره ۲۹۹۱

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ای عشق پرده در كه تو در زیر چادری
در حسن حوریی تو و در مهر مادری
در حلقه اندرآ و ببین جمله جان‌ها
در گوش حلقه كرده به قانون چاكری
در آینه نظر كن و در چشم خود نگر
صد جان گره گره شده از وی به ساحری
در هر گره نگه كن وضع خدای بین
در هم ببسته موسی و فرعون و سامری
از زیر دامنت تو برون آر شمع را
تا نقش حق بخندد بر نقش آزری
تا دست و پا نهاد دو زلف تو كفر را
هر دم بمیرد ایمان در پای كافری
چون مر تو را نیابد در جان و جا دلم
گشتم هزار بار من از جان و جا بری
خشك و تر دو چشم و لب من روان شده
در قلزمی كه خشك نیابند و نی تری
دی لطف‌ها بكرد خیال تو گفتمش
كای باوفا و عهد ز من باوفاتری
دانم ز شمس دین است تو را این همه وفا
تبریز این سلام بر جان ما بری

آینهتبریزحلقهخداخیالدامنزلفساحرسلامشمععشقلطفوفاچشم


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید