غزل شماره ۲۷۸۷

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ای مهی كاندر نكویی از صفت افزوده‌ای
تا بسی درهای دولت بر فلك بگشوده‌ای
ای بسا كوه احد كز راه دل بركنده‌ای
ای بسا وصف احد كاندر نظر بنموده‌ای
جان‌ها زنبوروار از عشق تو پران شده
تا دهان خاكیان را زان عسل آلوده‌ای
ای سبك عقلی كه از خویشش گرانی داده‌ای
وی گران جانی كه سوی خویشتن بربوده‌ای
شاد با گوش مقیم اندر مقالات الست
چون ز بی‌چشمان مقالات خطا بشنوده‌ای
در رخ پرزهر دونان كمترك خندیده‌ای
هر خسی را از ضرورت در جهان بستوده‌ای
فارغی از چرب و شیرین در حلاوت‌های خود
چرب و شیرین باش از خود ز آنك خوش پالوده‌ای
ای همه دعویت معنی ای ز معنی بیشتر
ای دو صد چندانك دعوی كرده‌ای بنموده‌ای
ای كه می‌جویی مثال شمس تبریزی تو هم
روزگاری می‌بری و اندر غم بیهوده‌ای

تبریزجهاندهاندولتدیدهروزگارشیرینعشقعقلچشم


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید