غزل شماره ۲۷۱۱

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
بیا ای یار كامروز آن مایی
چو گل باید كه با ما خوش برآیی
خدایا چشم بد را دور گردان
خداوندا نگه دار از جدایی
اگر چشم بد من راه من زد
به یك جامی ز خویشم ده رهایی
نهادم دست بر دل تا نپرد
تو دل از سنگ خارا درربایی
نه من مانم نه دل ماند نه عالم
اگر فردا بدین صورت درآیی
بیا ای جان ما را زندگانی
بیا ای چشم ما را روشنایی
به هر جایی ز سودای تو دودی است
كجایی تو كجایی تو كجایی
یكی شاخی ز نور پاك یزدان
كه جان جان جمله میوه‌هایی
به لطف از آب حیوان درگذشتی
كند لطفش ز لطف تو گدایی
اگر كفر است اگر اسلام بشنو
تو یا نور خدایی یا خدایی
خمش كن چشم در خورشید درنه
كه مستغنی است خورشید از گدایی

جامخداخورشیدزندگانیسلامسودالطفمستچشمیزدان


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید