غزل شماره ۲۶۶۶

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
به تن این جا به باطن در چه كاری
شكاری می‌كنی یا تو شكاری
كز او در آینه ساعت به ساعت
همی‌تابد عجب نقش و نگاری
مثال باز سلطان است هر نقش
شكار است او و می‌جوید شكاری
چه ساكن می‌نماید صورت تو
درون پرده تو بس بی‌قراری
لباست بر لب جوی و تو غرقه
از این غرقه عجب سر چون برآری
حریفت حاضر است آن جا كه هستی
ولیكن گر بگوید شرم داری
به هر شیوه كه گردد شاخ رقصان
نباشد غایب از باد بهاری
مجه تو سو به سو ای شاخ از این باد
نمی‌دانی كز این با دست یاری
به صد دستان به كار توست این باد
تو را خود نیست خوی حق گزاری
از او یابی به آخر هر مرادی
همو مستی دهد هم هوشیاری
بپرس او كیست شمس الدین تبریز
بجز در عشق او تا سر نخاری

آینهبهارتبریزحریفدستانرقصسلطانعشقمستنگارهستی


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید