غزل شماره ۲۵۲۳

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
دل آتش پرست من كه در آتش چو گوگردی
به ساقی گو كه زود آخر هم از اول قدح دردی
بیا ای ساقی لب گز تو خامان را بدان می‌پز
زهی بستان و باغ و رز كز آن انگور افشردی
نشان بدهم كه كس ندهد نشان این است ای خوش قد
كه آن شب بردیم بیخود بدان مه روم بسپردی
تو عقلا یاد می‌داری كه شاه عقلم از یاری
چو داد آن باده ناری به اول دم فرومردی
دو طشت آورد آن دلبر یكی ز آتش یكی پرزر
چو زر گیری بود آذر ور آتش برزنی بردی
ببین ساقی سركش را بكش آن آتش خوش را
چه دانی قدر آتش را كه آن جا كودك خردی
ز آتش شاد برخیزی ز شمس الدین تبریزی
ور اندر زر تو بگریزی مثال زر بیفسردی

آتشامانبادهبستانتبریزساقیعقلقدحقلم


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید