غزل شماره ۲۱۸۷

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
گران جانی مكن ای یار برگو
از آن زلف و از آن رخسار برگو
ز باغ جان دو سه گلدسته بربند
حكایت‌های آن گلزار برگو
ز حسنش گفتنی بسیار داری
ملولی گوشه نه بسیار برگو
ز یاد دوست شیرینتر چه كار است
هلا منشین چنین بی‌كار برگو
چه گفتی دی كه جوشیده‌ست خونم
بیا امروز دیگربار برگو
ز یاد عالم غدار بگذر
ز لطف عالم الاسرار برگو
ز لاف فتنه تاتار كم كن
ز ناف آهوی تاتار برگو
ز عشق حسن شمس الدین تبریز
میان عاشقان آثار برگو

اسرارتبریزدوستزلفشیرینعاشقعشقلطفملولگلزار


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید