غزل شماره ۲۱۶۷

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
دل آتش پذیر از توست برق و سنگ و آهن تو
مرا سیران كجا باشد مرا تحویل و رفتن تو
بدیدم بی‌تو من خود را تو دیدی بیخودم هم تو
به زیر خاك دررفتم نرفتم من بیا من تو
اگر گویم تو می‌گویی من آن ظلمت ز خود بینم
از آن ظلمت كه می‌گریم سری چون ماه برزن تو
گریبانم دریدستم ز خود دامن كشیدستم
كه تا گیری گریبانم كشی از مهر دامن تو
گریبانم دریدی تو و دامانم كشیدی تو
كدامم من چه نامم من مرا جان تو مرا تن تو
پشیمانم پشیمانم پشیمان تو پشیمان تو
چو سوسن صد زبانم من زبان و نطق و سوسن تو
دو چشمم خیره در رویت گهی چوگان گهی گویت
تویی حیران تویی چوگان تویی دو چشم روشن تو
به یك اندیشه حنظل را كنی بر من چو صد شكر
به یك اندیشه شكر را كنی چون زهر دشمن تو
تویی شكر تویی حنظل تویی اندیشه مبدل
تویی مور و سلیمان تو تویی خورشید و روزن تو
بدم من كافر احول شدم توحید را اكمل
تویی احول كن كافر تویی ایمان و ممن تو

آتشاماناندیشهحیرانخورشیددامنسوسنچشمچوگان


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید