می تلخی كه تلخیها بدو گردد همه شیرین
بت چینی كه نگذارد كه افتد بر رخ ما چین
میش هر دم همیگوید كه آب خضر را دركش
رخش هر لحظه میگوید كه گلزار مخلد بین
زبان چرب او كرد درختانی پر از زیتون
لب شیرین او خواند به افسون سوره والتین
ایا من عشق خدیه یذیب الف حور العین
هواه كاشف البلوی كعسق او یاسین
شعاع وجهه یعلو علی شمس الضحی نورا
كمال ساده الوافی یفوق الطور فی المتكین
فكم من عاشق اردی مقال الحب زر غبا
و كم من میت احیا محیاه كیوم الدین
همیگوید مگو چیزی وگر نی هست تمییزی
كه زنده كردمی هر دم هزاران مرده زین تلقین
سكوتی عند احرار غدا كشاف اسرار
وراء الحرف معلوم بیان النور فی التعیین
چو میگوید بگو حاجت دهد گوشی بدین امت
كه او ناگفته دریابد چو گوش غیب گو آمین
سكتنا یا صبا نجد فبلغ انت ما تدری
و ترجم ما كتمناه لاهل الحی حتی حین