غزل شماره ۲۱۰۵

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ساقی من خیزد بی‌گفت من
آرد آن باده وافر ثمن
حاجت نبود كه بگویم بیار
بشنود آواز دلم بی‌دهن
هست تقاضاگر او لطف او
و آن كرم بی‌حد و خلق حسن
ماه برآید تو مگویش برآ
بر تو زند نور مگویش بزن
ای به گه بزم بهین عیش و نوش
وی به گه رزم مهین صف شكن
از پی هر گمره نیكو دلیل
وز پی محبوس چه‌ای خوش رسن
عالم همچون شب و تو همچو ماه
تو مثل شمعی و جان‌ها لگن
جان مثل ذره بود بی‌قرار
با تو شود ساكن نعم السكن

بادهبزمساقیشمععیشلطف


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید