غزل شماره ۱۸۰۲

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
چندان بگردم گرد دل كز گردش بسیار من
نی تن كشاند بار من نی جان كند پیكار من
چندان طواف كان كنم چندان مصاف جان كنم
تا بگسلد یك بارگی هم پود من هم تار من
گر تو لجوجی سخت سر من هم لجوجم ای پسر
سر می نهد هر شیر نر در صبر پاافشار من
تن چون نگردد گرد جان با مشعل چون آسمان
ای نقطه خوبی و كش در جان چون پرگار من
تا آب باشد پیشوا گردن بود این آسیا
تو بی‌خبر گویی كه بس كه آرد شد خروار من
او فارغ است از كار تو وز گندم و خروار تو
تا آب هست او می طپد چون چرخ در اسرار من
غلبیرم اندر دست او در دست می گرداندم
غلبیر كردن كار او غلبیر بودن كار من
نی صدق ماند و نی ریا نی آب ماند و نی گیا
وانگه بگفتم هین بیا ای یار گل رخسار من
ای جان جان مست من ای جسته دوش از دست من
مشكن ببین اشكست من خیز ای سپه سالار من
ای جان خوش رفتار من می پیچ پیش یار من
تا گویدت دلدار من ای جان و ای جاندار من
مثل كلابه‌ست این تنم حق می تند چون تن زنم
تا چه گولم می كند او زین كلابه و تار من
پنهان بود تار و كشش پیدا كلابه و گردشش
گوید كلابه كی بود بی‌جذبه این پیكار من
تن چون عصابه جان چو سر كان هست پیچان گرد سر
هر پیچ بر پیچ دگر توتوست چون دستار من
ای شمس تبریزی طری گاهی عصابه گه سری
ترسم كه تو پیچی كنی در مغلطه دیدار من

آسماناسرارتبریزصبرلابهمستپنهانگردن


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید