غزل شماره ۱۷۲۱

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
خوش سوی ما آ دمی ز آنچ كه ما هم خوشیم
آب حیات توایم گر چه به شكل آتشیم
تو جو كبوتربچه زاده این لانه‌ای
گر تو نیایی به خود مات از این سو كشیم
حاضر ما شو كه ما حاضر آن شاهدیم
مست می اش می شویم باده از او می چشیم
تیزروان همچو سیل گر چه چو كه ساكنیم
نعره زنان همچو رعد گر چه چنین خامشیم
جان چو دریا تو راست بر كف خود نه بیا
گر چه كه ما همچو چرخ بی‌گنهی می كشیم
زان سوی این پنج حس نوبت ما پنج كن
كان سوی این شش جهت خسرو این هر ششیم
در پی سرنای عشق تیزدم و دلنواز
كز رگ جان همچو چنگ بهر تو در نالشیم
صحت دعوی عشق مسند و بالش مجو
ما نه چو رنجوركان عاشق آن بالشیم
نور فلك شمس دین مفخر تبریز ما
از رخ آن آفتاب چرخ درون مه وشیم

آتشبادهتبریزحیاتخسرودلنوازشاهدعاشقعشقمستچنگ


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید