ما در جهان موافقت كس نمیكنیم
ما خانه زیر گنبد اطلس نمیكنیم
مخمور و مست و تشنه و بسیارخوارهایم
بس كردهاند جمله و ما بس نمیكنیم
این موج رحمت است و عدو چون كف و خس است
ما ترك موج دل پی هر خس نمیكنیم
ما قصر و چارطاق بر این عرصه فنا
چون عاد و چون ثمود مقرنس نمیكنیم
جز صدر قصر عشق در آن ساحت خلود
چون نوح و چون خلیل مسس نمیكنیم
ما را مطار زان سوی قاف است در شكار
ما قصد صید مرده چو كركس نمیكنیم
دیو سیاه غرچه فریب پلید را
بر جای حور پاك معرس نمیكنیم
ما آن نهاله را كه بر و میوهاش جفاست
در تیره خاك حرص مغرس نمیكنیم
از لذتی كه هست نظر را ز قدس او
ما خود نظر به جان مقدس نمیكنیم
خاموش نظم و قافیه را ما از این سپس
از رشك غیر جنس مجنس نمیكنیم