غزل شماره ۱۶۷۸

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
من اگر نالم اگر عذر آرم
پنبه در گوش كند دلدارم
هر جفایی كه كند می رسدش
هر جفایی كه كند بردارم
گر مرا او به عدم انگارد
ستمش را به كرم انگارم
داروی درد دلم درد وی است
دل به دردش ز چه رو نسپارم
عزت و حرمتم آنگه باشد
كه كند عشق عزیزش خوارم
باده آنگه شود انگور تنم
كه بكوبد به لگد عصارم
جان دهم زیر لگد چون انگور
تا طرب ساز شود اسرارم
گر چه انگور همه خون گرید
كه از این جور و جفا بیزارم
پنبه در گوش كند كوبنده
كه من از جهل نمی‌افشارم
تو گر انكار كنی معذوری
لیك من بوالحكم این كارم
چون ز سعی و قدمم سر كردی
آنگهی شكر كنی بسیارم

اسراربادهجفاطربعشقنگار


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید