دست من گیر ای پسر خوش نیستم
ای قد تو چون شجر خوش نیستم
نی بهل دستم كه رنجم از دل است
درد دل را گلشكر خوش نیستم
تا تو رفتی قوت و صبرم برفت
تا تو رفتی من دگر خوش نیستم
دستها را چون كمر كن گرد من
هین كه من بیاین كمر خوش نیستم
ناتوانم رفتم از دست ای حكیم
دست بر من نه مگر خوش نیستم
ای گرفته آتشت زیر و زبر
این چنین زیر و زبر خوش نیستم
چه خبر پرسی كه بیجام لبت
باخبر یا بیخبر خوش نیستم
سر همیپیچم به هر سو همچنین
چیست یعنی من ز سر خوش نیستم
چشم می بندم به هر دم تا به دیر
زانك بیتو با نظر خوش نیستم