غزل شماره ۱۵۶۰

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
تا عشق تو سوخت همچو عودم
یك عقده نماند از وجودم
گه باروی چرخ رخنه كردم
گه سكه آفتاب سودم
چون مه پی آفتاب رفتم
گه كاهیدم گهی فزودم
از تو دل من نمی‌شكیبد
صد بار منش بیازمودم
این بخشش توست زور من نیست
گر حلقه سیم درربودم
گر دشمن چاشتم خفاشم
ور منكر احمدم جهودم
تفهیم تو تیز كرد گوشم
كان راز شریف را شنودم
سیل آمد و برد خفتگان را
من تشنه بدم نمی‌غنودم
صیقل گر سینه امر كن بود
گر من ز كسل نمی‌زدودم
توفیر شد از مكارم تو
هر تقصیری كه من نمودم
من جود چرا كنم به جلدی
كز جود تو مو به موی جودم
از عشق تو بر فراز عرشم
گر بالایم وگر فرودم
از فضل تو است اگر ضحوكم
از رشك تو است اگر حسودم
بس كردم ذكر شمس تبریز
ای عالم سر تار و پودم

تبریزحسودحلقهسینهعرشعشقعود


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید