غزل شماره ۱۵۴۷

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
من با تو حدیث بی‌زبان گویم
وز جمله حاضران نهان گویم
جز گوش تو نشنود حدیث من
هر چند میان مردمان گویم
در خواب سخن نه بی‌زبان گویند
در بیداری من آن چنان گویم
جز در بن چاه می ننالم من
اسرار غم تو بی‌مكان گویم
بر روی زمین نشسته باشم خوش
احوال زمین بر آسمان گویم
معشوق همی‌شود نهان از من
هر چند علامت نشان گویم
جان‌های لطیف در فغان آیند
آن دم كه من از غمت فغان گویم

آسماناسرارحدیثخوابزمینسخنشوقمعشوق


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید