گر جان بجز تو خواهد از خویش بركنیمش
ور چرخ سركش آید بر همدگر زنیمش
گر رخت خویش خواهد ما رخت او دهیمش
ور قلعهها درآید ویرانهها كنیمش
گر این جهان چو جانست ما جان جان جانیم
ور این فلك سر آمد ما چشم روشنیمش
بیخ درخت خاكست وین چرخ شاخ و برگش
عالم درخت زیتون ما همچو روغنیمش
چون عشق شمس تبریز آهن ربای باشد
ما بر طریق خدمت مانند آهنیمش