غزل شماره ۱۰۶۳

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
عزم رفتن كرده‌ای چون عمر شیرین یاد دار
كرده‌ای اسب جدایی رغم ما زین یاد دار
بر زمین و چرخ روید مر تو را یاران صاف
لیك عهدی كرده‌ای با یار پیشین یاد دار
كرده‌ام تقصیرها كان مر تو را كین آورد
لیك شب‌های مرا ای یار بی‌كین یاد دار
قرص مه را هر شبی چون بر سر بالین نهی
آنك كردی زانوی ما را تو بالین یاد دار
همچو فرهاد از هوایت كوه هجران می‌كنم
ای تو را خسرو غلام و صد چو شیرین یاد دار
بر لب دریای چشمم دیده‌ای صحرای عشق
پر ز شاخ زعفران و پر ز نسرین یاد دار
التماس آتشینم سوی گردون می‌رود
جبرئیل از عرش گوید یا رب آمین یاد دار
شمس تبریزی از آن روزی كه دیدم روی تو
دین من شد عشق رویت مفخر دین یاد دار

آتشتبریزخسرودیدهزمینشیرینصحراعرشعشقفرهادنسرینهجرانچشمگردونیاران


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید