غزل شماره ۱۰۲۶

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
گر چه نه به دریاییم دانه گهریم آخر
ور چه نه به میدانیم در كر و فریم آخر
گر باده دهی ور نی زان باده دوشینه
از دادن و نادادن بس بی‌خبریم آخر
ای عشق چه زیبایی چه راوق و گیرایی
گر رفت زر و كیسه در كان زریم آخر
ای طعنه زنان بر ما بگشاده زبان بر ما
باری ز شما خامان ما مستتریم آخر
لولی كه زرش نبود مال پدرش نبود
دزدی نكند گوید پس ما چه خوریم آخر
ما لولی و شنگولی بی‌مكسب و مشغولی
جز مال مسلمانان مال كی بریم آخر
زنبیل اگر بردیم خرماش درآگندیم
وز نیل اگر خوردیم هم نیشكریم آخر
گر شحنه بگیردمان آرد به چه و زندان
بر چاه زنخدانش آبی بچریم آخر
چاهش خوش و زندانش وان ساقی و مستانش
وان گفتن بی‌سیمان كه سیمبریم آخر
می‌گوید جان با تن كای تن خمش و تن زن
لب بند و بصر بگشا صاحب نظریم آخر

امانبادهخدادانشساقیشحنهصاحبطعنهعشقمستندیم


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید