گفتی كه در چه كاری با تو چه كار ماند
كاری كه بیتو گیرم والله كه زار ماند
گر خمر خلد نوشم با جامهای زرین
جمله صداع گردد جمله خمار ماند
در كارگاه عشقت بیتو هر آنچ بافم
والله نه پود ماند والله نه تار ماند
تو جوی بیكرانی پیشت جهان چو پولی
حاشا كه با چنین جو بر پل گذار ماند
عالم چهار فصلست فصلی خلاف فصلی
با جنگ چار دشمن هرگز قرار ماند
پیش آ بهار خوبی تو اصل فصلهایی
تا فصلها بسوزد جمله بهار ماند