غزل شماره ۷۰۳

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
آن كس كه ز جان خود نترسد
از كشتن نیك و بد نترسد
وان كس كه بدید حسن یوسف
از حاسد و از حسد نترسد
آن كس كه هوای شاه دارد
از لشكر بی‌عدد نترسد
آخر حیوان ز ذوق صحبت
از جفته و از لگد نترسد
آن كس كه سعادت ازل دید
از عاقبت ابد نترسد
چون كوه احد دلی بباید
تا او ز جز احد نترسد
مرغی كه ز دام نفس خود رست
هر جای كه برپرد نترسد
هر جای كه هست گنج گنجست
كشته احد از لحد نترسد
هر جانوری كز اصل آبست
گر غرقه شود عمد نترسد
هر تن كه سرشته بهشتست
بر دوزخ برزند نترسد
وان را كه مدد از اندرونست
زین عالم بی‌مدد نترسد
از ابلهیست نی شجاعت
گر جاهل از خرد نترسد
خود سر نبدست آن خسی را
كز عشق تو پا كشد نترسد
این مایه لعنتست كابله
دل‌های شهان خلد نترسد
هم پرده خویش می‌درد كو
پرده من و تو درد نترسد
پازهر چو نیستش چرا او
زهر دنیا خورد نترسد
در حضرت آن چنان رقیبی
در شاهد بنگرد نترسد
زنهار به سر برو بدان ره
كان جا دلت از رصد نترسد
صراف كمین درست و آن دزد
از كیسه درم برد نترسد
آن جا گرگان همه شبانند
آن جا مردی ز صد نترسد
آن جا من و تو و او نباشد
چون وام ز خود ستد نترسد
هرگز دل تو ز تو نرنجد
هرگز ذقنت ز خد نترسد
گلشن ز بهار و باغ سوسن
وز سرو لطیف قد نترسد
چون گل بشكفت و روی خود دید
زان پس ز قبول و رد نترسد
بس كن هر چند تا قیامت
این بحر گهر دهد نترسد

بهاربهشتجاهلسوسنشاهدشبانصحبتعشققبولگلشن


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید