بگویم خفیه تا خواجه نرنجد
كه آن دلبر همی در بر نگنجد
ز مستی من ترازو را شكستم
ترازو كان گوهر را نسنجد
بتان را جمله زو بدرید سربند
كه ماده گرگ با یوسف نغنجد
هم از جمله سیه روییست آن نیز
كه پیش رومیی زنجی بزنجد
قراضه كیست پیش شمس تبریز
كه گنج زر بیارد یا بگنجد