غزل شماره ۶۴۹

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
بر چرخ سحرگاه یكی ماه عیان شد
از چرخ فرود آمد و در ما نگران شد
چون باز كه برباید مرغی به گه صید
بربود مرا آن مه و بر چرخ دوان شد
در خود چو نظر كردم خود را بندیدم
زیرا كه در آن مه تنم از لطف چو جان شد
در جان چو سفر كردم جز ماه ندیدم
تا سر تجلی ازل جمله بیان شد
نه چرخ فلك جمله در آن ماه فروشد
كشتی وجودم همه در بحر نهان شد
آن بحر بزد موج و خرد باز برآمد
و آوازه درافكند چنین گشت و چنان شد
آن بحر كفی كرد و به هر پاره از آن كف
نقشی ز فلان آمد و جسمی ز فلان شد
هر پاره كف جسم كز آن بحر نشان یافت
در حال گذارید و در آن بحر روان شد
بی دولت مخدومی شمس الحق تبریز
نی ماه توان دیدن و نی بحر توان شد

تبریزدولتسحرلطف


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید