غزل شماره ۶۰۳

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
گویند به بلا ساقون تركی دو كمان دارد
ور زان دو یكی كم شد ما را چه زیان دارد
ای در غم بیهوده از بوده و نابوده
كاین كیسه زر دارد وان كاسه و خوان دارد
در شام اگر میری زینی به كسی بخشد
جانت ز حسد این جا رنج خفقان دارد
جز غمزه چشم شه جز غصه خشم شه
والله كه نیندیشد هر زنده كه جان دارد
دیوانه كنم خود را تا هرزه نیندیشم
دیوانه من از اصلم ای آنك عیان دارد
چون عقل ندارم من پیش آ كه تویی عقلم
تو عقل بسی آن را كو چون تو شبان دارد
گر طاعت كم دارم تو طاعت و خیر من
آن را كه تویی طاعت از خوف امان دارد
ای كوزه گر صورت مفروش مرا كوزه
كوزه چه كند آن كس كو جوی روان دارد
تو وقف كنی خود را بر وقف یكی مرده
من وقف كسی باشم كو جان و جهان دارد
تو نیز بیا یارا تا یار شوی ما را
زیرا كه ز جان ما جان تو نشان دارد
شمس الحق تبریزی خورشید وجود آمد
كان چرخ چه چرخست آن كان جا سیران دارد

امانتبریزجهانخورشیددیوانهشبانعقلغصهغمزهقلمچشم


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید