غزل شماره ۵۵۵

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
چونك جمال حسن تو اسب شكار زین كند
نیست عجب كه از جنون صد چو مرا چنین كند
بال برآرد این دلم چونك غمت پرك زند
بارخدا تو حكم كن تا به ابد همین كند
چونك ستاره دلم با مه تو قران كند
اه كه فلك چه لطف‌ها از تو بر این زمین كند
باده به دست ساقیت گرد جهان همی‌رود
آخر كار عاقبت جان مرا گزین كند
گر چه بسی بیاورد در دل بنده سر كند
غیرت تو بسوزدش گر نفسی جز این كند
از دل همچو آهنم دیو و پری حذر كند
چون دل همچو آب را عشق تو آهنین كند
جان چو تیر راست من در كف تست چون كمان
چرخ از این ز كین من هر طرفی كمین كند
دیده چرخ و چرخیان نقش كند نشان من
زانك مرا به هر نفس لطف تو همنشین كند
سجده كنم به هر نفس از پی شكر آنك حق
در تبریز مر مرا بنده شمس دین كند

بادهتبریزجهانخدادیدهزمینساقیعشقلطفهمنشین


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید