غزل شماره ۵۲۶

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ای لولیان ای لولیان یك لولیی دیوانه شد
طشتش فتاد از بام ما نك سوی مجنون خانه شد
می‌گشت گرد حوض او چون تشنگان در جست و جو
چون خشك نانه ناگهان در حوض ما ترنانه شد
ای مرد دانشمند تو دو گوش از این بربند تو
مشنو تو این افسون كه او ز افسون ما افسانه شد
زین حلقه نجهد گوش‌ها كو عقل برد از هوش‌ها
تا سر نهد بر آسیا چون دانه در پیمانه شد
بازی مبین بازی مبین این جا تو جانبازی گزین
سرها ز عشق جعد او بس سرنگون چون شانه شد
غره مشو با عقل خود بس اوستاد معتمد
كاستون عالم بود او نالانتر از حنانه شد
من كه ز جان ببریده‌ام چون گل قبا بدریده‌ام
زان رو شدم كه عقل من با جان من بیگانه شد
این قطره‌های هوش‌ها مغلوب بحر هوش شد
ذرات این جان ریزه‌ها مستهلك جانانه شد
خامش كنم فرمان كنم وین شمع را پنهان كنم
شمعی كه اندر نور او خورشید و مه پروانه شد

افسانهجانانجعدحلقهخورشیددانشدانشمنددیوانهشمعطرهعشقعقلمجنونمستپنهانپیمان


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید