غزل شماره ۴۹۳

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
تو مردی و نظرت در جهان جان نگریست
چو باز زنده شدی زین سپس بدانی زیست
هر آن كسی كه چو ادریس مرد و بازآمد
مدرس ملكوتست و بر غیوب حفیست
بیا بگو به كدامین ره از جهان رفتی
و زان طرف به كدامین ره آمدی كه خفیست
رهی كه جمله جان‌ها به هر شبی بپرند
كه شهر شهر قفص‌ها به شب ز مرغ تهیست
چو مرغ پای ببسته‌ست دور می‌نپرد
به چرخ می‌نرسد وز دوار او عجمیست
علاقه را چو ببرد به مرگ و بازپرد
حقیقت و سر هر چیز را ببیند چیست
خموش باش كه پرست عالم خمشی
مكوب طبل مقالت كه گفت طبل تهیست

جهانحقیقتخموش


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید