غزل شماره ۴۷۰

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ای غم اگر مو شوی پیش منت بار نیست
در شكرینه یقین سركه انكار نیست
گر چه تو خون خواره‌ای رهزن و عیاره‌ای
قبله ما غیر آن دلبر عیار نیست
كان شكرهاست او مستی سرهاست او
ره نبرد با وی آنك مرغ شكرخوار نیست
هر كه دلی داشتست بنده دلبر شدست
هر كه ندارد دلی طالب دلدار نیست
گل چه كند شانه را چونك ورا موی نیست
پود چه كار آیدش آنك ورا تار نیست
با سر میدان چه كار آن كه بود خرسوار
تا چه كند صیرفی هر كش دینار نیست
جان كلیم و خلیل جانب آتش دوان
نار نماید در او جز گل و گلزار نیست
ای غم از این جا برو ور نه سرت شد گرو
رنگ شب تیره را تاب مه یار نیست
ای غم پرخار رو در دل غمخوار رو
نقل بخیلانه‌ات طعمه خمار نیست
دره غین تو تنگ میمت از آن تنگتر
تنگ متاع تو را عشق خریدار نیست
ای غم شادی شكن پر شكرست این دهن
كز شكرآكندگی ممكن گفتار نیست

آتشخمارعشقمستگلزاریقین


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید