غزل شماره ۴۴۵

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
این طرفه آتشی كه دمی برقرار نیست
گر نزد یار باشد وگر نزد یار نیست
صورت چه پای دارد كو را ثبات نیست
معنی چه دست گیرد چون آشكار نیست
عالم شكارگاه و خلایق همه شكار
غیر نشانه‌ای ز امیر شكار نیست
هر سوی كار و بار كه ما میر و مهتریم
وان سو كه بارگاه امیرست بار نیست
ای روح دست بركن و بنمای رنگ خوش
كاین‌ها همه بجز كف و نقش و نگار نیست
هر جا غبار خیزد آن جای لشكرست
كتش همیشه بی‌تف و دود و بخار نیست
تو مرد را ز گرد ندانی چه مردیست
در گرد مرد جوی كه با گرد كار نیست
ای نیكبخت اگر تو نجویی بجویدت
جوینده‌ای كه رحمت وی را شمار نیست
سیلت چو دررباید دانی كه در رهش
هست اختیار خلق ولیك اختیار نیست
در فقر عهد كردم تا حرف كم كنم
اما گلی كه دید كه پهلویش خار نیست
ما خار این گلیم برادر گواه باش
این جنس خار بودن فخرست عار نیست

آتشبخترحمتغبارنگار


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید