غزل شماره ۳۷۵

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
مر عاشق را ز ره چه بیمست
چون همره عاشق آن قدیمست
از رفتن جان چه خوف باشد
او را كه خدای جان ندیمست
اندر سفرست لیك چون مه
در طلعت خوب خود مقیمست
كی منتظر نسیم باشد
آن كس كه سبكتر از نسیمست
عشق و عاشق یكی‌ست ای جان
تا ظن نبری كه آن دو نیمست
چون گشت درست عشق عاشق
هم منعم خویش و هم نعیمست
او در طلب چنین درستی
در پیش سهیل چون ادیمست
چون رفت در این طلب به دریا
دری‌ست اگر چه او یتیمست
ای دیده كرم ز شمس تبریز
مر حاتم را مگو كریمست

تبریزخدادیدهعاشقعشقمستندیمنسیم


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید