غزل شماره ۲۲۰

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ز بامداد سعادت سه بوسه داد مرا
كه بامداد عنایت خجسته باد مرا
به یاد آر دلا تا چه خواب دیدی دوش
كه بامداد سعادت دری گشاد مرا
مگر به خواب بدیدم كه مه مرا برداشت
ببرد بر فلك و بر فلك نهاد مرا
فتاده دیدم دل را خراب در راهش
ترانه گویان كاین دم چنین فتاد مرا
میان عشق و دلم پیش كارها بوده‌ست
كه اندك اندك آیدهمی به یاد مرا
اگر نمود به ظاهر كه عشق زاد ز من
همی‌بدان به حقیقت كه عشق زاد مرا
ایا پدید صفاتت نهان چو جان ذاتت
به ذات تو كه تویی جملگی مراد مرا
همی‌رسد ز توام بوسه و نمی‌بینم
ز پرده‌های طبیعت كه این كی داد مرا
مبر وظیفه رحمت كه در فنا افتم
فغان برآورم آن جا كه داد داد مرا
به جای بوسه اگر خود مرا رسد دشنام
خوشم كه حادثه كردست اوستاد مرا

بوسهحقیقتخوابرحمتعشق


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید