غزل شماره ۴۰

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
طوق جنون سلسله شد باز مكن سلسله را
لابه گری می‌كنمت راه تو زن قافله را
مست و خوش و شاد توام حامله داد توام
حامله گر بار نهد جرم منه حامله را
هیچ فلك دفع كند از سر خود دور سفر
هیچ زمین دفع كند از تن خود زلزله را
می‌كشد آن شه رقمی دل به كفش چون قلمی
تازه كن اسلام دمی‌خواجه رها كن گله را
آنچ كند شاه جفا آبله دان بر كف شه
آنك بیابد كف شه بوسه دهد آبله را
همچو كتابیست جهان جامع احكام نهان
جان تو سردفتر آن فهم كن این مسله را
شاد همی‌باش و ترش آب بگردان و خمش
باز كن از گردن خر مشغله زنگله را

بوسهجامجفاجهانزمینسلامسلسلهقلملابهمستمشغلهگردن


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید