غزل شماره ۸

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
جز وی چه باشد كز اجل اندررباید كل ما
صد جان برافشانم بر او گویم هنییا مرحبا
رقصان سوی گردون شوم زان جا سوی بی‌چون شوم
صبر و قرارم برده‌ای ای میزبان زودتر بیا
از مه ستاره می‌بری تو پاره پاره می‌بری
گه شیرخواره می‌بری گه می‌كشانی دایه را
دارم دلی همچون جهان تا می‌كشد كوه گران
من كه كشم كه كی كشم زین كاهدان واخر مرا
گر موی من چون شیر شد از شوق مردن پیر شد
من آردم گندم نیم چون آمدم در آسیا
در آسیا گندم رود كز سنبله زادست او
زاده مهم نی سنبله در آسیا باشم چرا
نی نی فتد در آسیا هم نور مه از روزنی
زان جا به سوی مه رود نی در دكان نانبا
با عقل خود گر جفتمی من گفتنی‌ها گفتمی
خاموش كن تا نشنود این قصه را باد هوا

جهانرقصسنبلشوقصبرعقلگردون


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید