شماره ٣٠٣: آهى بهوا چتر زد و چرخ برين شد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
آهى بهوا چتر زد و چرخ برين شد
داغى بغبار الم آسود و زمين شد
بشکست طلسم دل و زد کوس محبت
پاشيد غبار نفس و آه حزين شد
نظاره بصورت زد و نيرنگ گمان ريخت
انديشه بمعنى نظرى کرد و يقين شد
آن آينه کز عرض صفا نيز حيا داشت
تا چشم گشوديم پريخانه چين شد
غفلت چه فسون خواند که در خلوت تحقيق
برگشت نکاهم زخود و آينه بين شد
گل کرد زمسجودى من سجده فروشى
يعنى چو هلالم خم محراب جبين شد
عنقائيم از شهرت خود گشت فزونتر
آخر پى گمنامى من نقش نگين شد
دل خواست بگردون نگرد زير قدم ديد
آن بود که در يک نظر انداختن اين شد
هر لحظه هوائيست عنان تاب دماغم
رخشى که ندارم بخيال اين همه زين شد
از عالم حيرانى من هيچ مپرسيد
آئينه کمند نگهى بود که چين شد
وقت است که بر بيکسى عشق بگرييم
کاين شعله زخار و خس ما خاک نشين شد
در غيب و شهادت من و معشوق همانيم
(بيدل) تو برانى که چنان بود و چنين شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید