شماره ٢٩٨: آنها که رنگ خودسرى شمع ديده اند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
آنها که رنگ خودسرى شمع ديده اند
انگشت زينهار زگردن کشيده اند
داغ تحيرم که نفس مايه هاى وهم
زين چارسو اميد اقامت خريده اند
جمعى کزين بساط بوحشت نساختند
چون اشک شمع لغزش رنگ پريده اند
خلقى باشتهار جنونهاى ساخته
دامن بچين نداده گريبان دريده اند
گوش و زبان خلق بوضع رباب و چنگ
بسيار گفتگوى سخن کم شنيده اند
تحقيق را بظاهر و مظهر چه نسبت است
افسون احوليست که آئينه ديده اند
مردان زاستقامت و همت برنگ شمع
از جا نميروند اگر سر بريده اند
بر دوش بيد مصلحتى داشت بى برى
کز بار سايه نيز ضعيفان خميده اند
رنج بقا مکش که نفسهاى پرفشان
در گلشن خيال نسيمى وزيده اند
غم شد طرب زفرصت هستى که چون حباب
بر طاق عمر شيشه نکونسار چيده اند
رنگ بهار شرم زشوخى منزه است
(بيدل) مصوران عرق مى کشيده اند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید