شماره ٢٩٣: آن سبکروحان که تن در خاکسارى داده اند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
آن سبکروحان که تن در خاکسارى داده اند
در سواد سرمه خط چون نگاه افتاده اند
بر خط عجز نفس عمريست جولان ميکنيم
رهروان يک سر طپش آواره اين جاده اند
رنگ حال سرو قمرى بين که در گلزار دهر
خاکساران زير طوق و سرکشان آزاده اند
در خور ضبط نفس دل را ثبات آبروست
بحر با تمکين بود تا موجها استاده اند
ممسکان را در مدارا نرم رو فهميده ئى
ليک در سختى چو پستان زن نازاده اند
نقش مردى آب شد از ننگ اين زن طينتان
کز نتايج ريش ميزايند از بس ماده اند
در دبستان جهان ازبسکه درس غفلت است
خلق چون لوح مزار از نقش عبرت ساده اند
بى طواف دل مدان ما را که از خود رفتگان
همچو حيرت بر در آئينها افتاده اند
خاک هستى يکقلم بر باد پرواز فناست
غافلان محو بر آب افگندن سجاده اند
عشق در هر پرده آهنگى دگر مى پرورد
جام ومينا جمله گويا و خموش باده اند
همچو (بيدل) ذره تا خورشيد اين حيرت سرا
چشم شوقى در سراغ جلوه ئى سر داده اند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید