شماره ٢٨٨: آگاهى دل انجمن اختلاف شد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
آگاهى دل انجمن اختلاف شد
عکسش فرو گرفت چو آئينه صاف شد
کام و زبان بسرمه اش از خاک پرکند
گويائى ئى که تشنه لاف و گزاف شد
بر چينيت مناز که خاقان بآن غرور
چندى بسر نيامده موئينه باف شد
ميل غذاست مرکز بنياد زندگى
پيچيد معده بر هوس جوع و ناف شد
مستغنيم زدير و حرم کرد بيخودى
بر گرد خويش گردش رنگم طواف شد
آخر بناله دعوى طاقت نرفت پيش
لب بستنم بعجز دوام اعتراف شد
پيرى گره زرشته جان سختيم گشود
قد خميده تيشه خار اشگاف شد
مردان به شرم جوهر غيرت نهفته اند
تيغ از حجاب زنگ مقيم غلاف شد
فهميده نه قدم که کمالات راستى
ننگ هزار جاده زيک انحراف شد
با خامشى بساز که خواهد گشاد لب
ميدان هم کشيدن اهل مصاف شد
(بيدل) بچار سوى برودت رواج دهر
گره کساد جنس وفا را لحاف شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید