شماره ٢٧٩: آب و رنگ عبرتى صرف بهارم گرده اند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
آب و رنگ عبرتى صرف بهارم گرده اند
پنجه افسوسم از سودن نگارم کرده اند
عالم غفلت نگردد پرده تسخير من
عبرتم در ديده بينا شکارم کرده اند
گرد جولانم برون از پرده افسردگيست
ناله شوقم چه شد گر نيسوارم کرده اند
زين سرشکى چند کز يادت بمژگان بسته ام
دستگاه صد چراغان انتظارم کرده اند
روزگار سوختن ها خوش که در دشت جنون
هر کجا برقيست نذر مشت خارم کرده اند
تا نسيمى ميوزد عريانيم گل کرده است
آتشم خاکسترى را پرده دارم کرده اند
بر که بندم تهمت دانش که جمعى بيخرد
تردماغيهاى مجنون اعتبارم کرده اند
سخت دشوار است چون آئينه خود را يافتن
عالمى را در سراغ خود دوچارم کرده اند
پرفشانيهاى چندين ناله ام اما چه سود
از دل افسرده جزو کوهسارم کرده اند
محملم در قطرگى آرايش صد موج داشت
تا شدم گوهر بدوش خويش بارم کرده اند
نيست (بيدل) وضع من افسانه ساز دردسر
همچو خاموشى شراب بيخمارم کرده اند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید