شماره ٢٧٥: نداشت ديده من بيتو تاب خنده صبح

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
نداشت ديده من بيتو تاب خنده صبح
زاشک داد چو شبنم جواب خنده صبح
تبسم گل زخم جگر نمک دارد
قيامتيست نهان در نقاب خنده صبح
نوشته اند دبيران دفتر نيرنگ
بروز نامچه گل حساب خنده صبح
درين قلمرو وحشت کجاست فرصت عيش
مگر کشى نفسى در رکاب خنده صبح
نشاط خسته دلان بين و سير ماتم کن
که هيچ گريه نيرزد بآب خنده صبح
چه جلوه ام که زفيض شکسته رنگى ياس
کشيده اند برويم نقاب خنده صبح
بحال زخم دلم کس نسوخت غير از داغ
جز آفتاب که باشد کتاب خنده صبح
بغير شبنم اشک از بهار عمر نماند
بجاست نقطه چند از کتاب خنده صبح
بعيش نيم نفس گر کشى مباش ايمن
که ميکشند زشبنم گلاب خنده صبح
گمان مبر من و فرصت پرستى آمال
که شسته ام دو جهانرا بآب خنده صبح
درين چمن که اميد نشاط نوميديست
زرنگ باخته دارم سراب خنده صبح
بهار فيض کمين انتظار رسوائيست
زجيب پاره کنيد انتخاب خنده صبح
غبار رفته ببادم نفس شمار بقاست
بمن کنيد عزيزان خطاب خنده صبح
رسيد نشه پيرى چه خفته ئى (بيدل)
بگريه زن قدحى از شراب خنده صبح



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید