شماره ٢٦٥: از کواکب گل فشاند چرخ در دامان صبح

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
از کواکب گل فشاند چرخ در دامان صبح
آفتاب آئينه کارد در ره جولان صبح
باطن پيران فروغ آباد چندين آگهيست
فيض دارد گوهرى از گنج بى پايان صبح
نور صاحب رونق از گرد کساد ظلمت است
کفر شب از کهنگيها تازه کرد ايمان صبح
گاه خاموشى نفس آئينه دل ميشود
سود خورشيد است هر جا گل کند نقصان صبح
دستگاه نازم از سعى جنون آماده است
دارم از چاک گريبان نسخه طوفان صبح
فتحبابى آخر از چاک دلم گل گردنيست
سايه چشم سفيدى هست بر کنعان صبح
بيخودى سرمايه ناموسگاه وحشتم
ميتوان داد از شکست رنگ من تاوان صبح
محو انجامم دماغ سير آغازم کجاست
بر فروغ شمع کم دوزد نظر حيران صبح
آنچه آغازش فنا باشد زانجامش مپرس
ميتوان طومار امکان خواند از عنوان صبح
چند بايد بود در عبرت سراى روزگار
تهمت آلود نفس چون پيکر بيجان صبح
نسخه شمعم که از برجستگيهاى خيال
مقطعم برتر گذشت از مطلع ديوان صبح
مرگ اهل سوز باشد حرف سرد ناصحان
شمع را تيغ است (بيدل) جنبش دامان صبح



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید