شماره ٢٥٥: از بسکه خورده ام بخم زلف يار پيچ

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
از بسکه خورده ام بخم زلف يار پيچ
طومار ناله ام همه جا رفته مارپيچ
زال فلک طلسم امل خيز هستيم
بسته است چون کلاوه بچندين هزار پيچ
اى غافل از خجالت صيادى هوس
رو عنکبوت وار هوا را بتار پيچ
پيش از تو ذوق جا نکنى ئى داشت کوهکن
چندى تو هم چو ناله درين کوهسار پيچ
اميد در قلمرو بى حاصلى رساست
از هر چه هست بگسل و در انتظار پيچ
رنج جهان بهمت مردانه راحت است
گر بار ميکشى کمرت استوار پيچ
بر يکجهان امل دم پيرى چه ميتنى
دستار صبح به که بود اختصار پيچ
افسرده گير شعله موهومى نفس
دود دليکه نيست بشمع مزار پيچ
موجيکه صرف کار گهر گشت گوهر است
سر تا بپاى خود بسراپاى يار پيچ
صد خواب ناز تشنه ضبط حواس تست
بر خويش غنچه گرد و لحاف بهار پيچ
(بيدل) مباش منفعل جهد نارسا
اين يک نفس عنان زره اختيار پيچ



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید