شماره ٢٤١: هوس دل را شکست اعتبار است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
هوس دل را شکست اعتبار است
بيک مو حسن چينى ربش دار است
زننگ تنگ چشميهاى احباب
بهم آرودن مژگان فشار است
دل بى کينه زين محفل مجوئيد
که هر آئينه چندين زنگبار است
نميخواهد حيا تغيير اوضاع
لب خاموش را خميازه عار است
حضور اهل اين گلزار ديدم
همين رنگ حنا شب زنده دار است
عصا و ريش شيخ اعجاز شيخست
که پير و شيرخورانى سوار است
نفس را هر نفس رد ميکند دل
هواى اين چمن پرناگوار است
قناعت کن زنقش اين نگينها
بآن ناميکه بر لوح مزار است
بدوش همتت نه اطلس چرخ
اگر عريان شوى يک جامه وار است
بچشمت گرد مجنون سرمه کش نيست
وگرنه شش جهت ليلى بهار است
به پيش قامتش از سرو تا نخل
همه انگشتهاى زينهار است
جهان مينالد از بيدست و پائى
صدا عذر خرام کوهسار است
فلک تا دورى از تجديد دارد
بناى گردش رنگ استوار است
چو مو چندانکه بالم سرنگونم
عرق در مزرع شرم آبيار است
سراغ خود درين دشت از که پرسم
که من تمثالم و آئينه تار است
مپرس از اعتبار پوچ (بيدل)
احد زين صفرها چندين هزار است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید