شماره ٢٣٦: همت من از نشان جاه چون ناوک گذشت

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
همت من از نشان جاه چون ناوک گذشت
زين نگين نامم نگاهى بود کز عينک گذشت
طبع دون کاش از نشاط دهر گردد منفعل
نيست بر عصمت حرج گرلولى از تنبک گذشت
همتى ميبايد اسباب تعلق هيچ نيست
برنمى آيد دو عالم با جنون يک گذشت
در مزاج خاک اين وادى قيامت کشته اند
پاى ما مجروح و بايد از تل آهک گذشت
هيچکس حيران تدبير شکست دل مباد
موى چينى هر کجا خطش دميد از حک گذشت
چون شرار کاغذ آخر از نگاه گرم او
بر بناى ما قيامت سيلى از چشمک گذشت
حسرت عشاق و بيداد نگاهش عالميست
بر يکى هم گر رسيد اين ناوک از هر يک گذشت
ننگ تحقيق است تفتيشى که دارد فهم خلق
در تامل هر که واماند از يقين بيشک گذشت
خيره بينى لازم طبع درشت افتاده است
کم تواند چشم تنگ از طينت از بک گذشت
کاش زاهد جام گيرد کز تمسخروا رهد
بى تکلف عمر اين بيچاره در تيزک گذشت
صحبت واعظ بغير از دردسر چيزى نداشت
آرميدن مفت خاموشى کزين مردک گذشت
فضل حق وافيست (بيدل) از فنا غمگين مباش
عمر باطل بود اگر بسا رو گر اندک گذشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید