شماره ٢٢٧: هر که آمد سير ياسى زين گلستان کرد و رفت

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
هر که آمد سير ياسى زين گلستان کرد و رفت
گر همه گل بود خون خود بدامان کرد و رفت
غنچه گشتن حاصل جمعيت اين باغ بود
ناله بلبل عبث تخمى پريشان کرد و رفت
صبح تا آگاه شد از رسم اين ماتم سرا
خنده شادى همان وقف گريبان کرد و رفت
محملى بر شعله اشکى توشه آهى راهبر
شمع در شبگير فرصت طرفه سامان کرد و رفت
در هواى زلف مشکين تو هر جا دم زدم
دود آهم عالمى را سنبلستان کرد و رفت
حرص زندانگاه يکعالم اميدم کرده بود
عبرت کم فرصتيها سخت احسان کرد و رفت
دوش سيلاب خيالت ميگذشت از خاطرم
خانه دل بر سر ره بود ويران کرد و رفت
داشت از وحشتگه امکان نگاه عبرتم
آنقدر فرصت که طوف چشم حيران کرد و رفت
اخگرى بودم نهان در پرده خاکسترى
خودنمائى زين لباسم نيز عريان کرد و رفت
فرصتى کو تا کسى فيضى برد زين انجمن
کاغذ آتش زده بارى چراغان کرد و رفت
وهم ميبالد که داد آرزوها دادن است
ياس مينالد که اينجا هيچ نتوان کرد و رفت
اين زمان (بيدل) سراغ دل چه ميجوئى زما
قطره خونى بود چندين بار طوفان کرد و رفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید