شماره ٢٢٥: هر کجا گل کرد داغى بر دل ديوانه سوخت

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
هر کجا گل کرد داغى بر دل ديوانه سوخت
اين چراغ بيکسى تا سوخت در ويرانه سوخت
عالم از خاکستر ما موج ساغر ميزند
چشم مخمور که ما را اينقدر مستانه سوخت
حسن يک مژگان نگه را رخصت شوخى نداد
شمع اين محفل طپشها در پر پروانه سوخت
مژده وصل تو شد غارت گر آسايشم
خواب در چشمم همان شيرينى افسانه سوخت
وضع دنيا هيچ بر ديوانه تأثيرى نکرد
بيشتر اين برق عبرت خرمن فرزانه سوخت
داغ دل شد رهنماى کوه و هامون لاله را
سر بصحرا ميزند هر کس متاع خانه سوخت
برق ناموس محبت را چو داغ آئينه ام
من بخاکستر نشستم گر دل بيگانه سوخت
مستى چشم ترا نازم که برق حيرتش
موج مى را چون نگه در ديده پيمانه سوخت
بسکه خوبانرا زرشک جلوه ات داغست دل
ميتوان از آتش سنگ صنم بتخانه سوخت
دور چشم بد زيانکار زمين الفتم
مزرعى دارم که بايد چون سپندم دانه سوخت
روزها در نفس خون کرد استغناى دل
ناله در زنجير از تمکين اين ديوانه سوخت
بسمل آن طايرم (بيدل) که در گلزار شوق
چون شرار از گام پرواز بيتابانه سوخت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید